۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

یا شمس طوسی مدد


دلم رمیده ی لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده وقتّال وضع ورنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ی تقوی وخرقه ی پرهیز
خیال خال تو باخود به خاک خواهم برد
که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز
پیاله برکفنم بند تا سحرگه حشر
به می زدل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر وخسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش بامن گفت
که درمقام رضا باش وزقضا مگریز
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر