او از بتی به نام ذوالخلصه که بتی در تباله بود و جملگی عرب آن را بزرگ می داشتند مشورت خواست .
در سه نوبت با سه تیر آمر، ناهی و متربص که پیش روی او بود قرعه انداخت .
. در هر سه بار "النّاهی" آمد و او را از این کار منع کرد
امرؤالقیس از روی خشم تیر ها را شکست و به صورت بت زد و دشنام زشتی به او داد و کفت
اگر پدر تو را کشته بودند مرا از این کار باز نمی داشتی.
به نقل از الاصنام این کلبی. ص۱۴۳
و سیره ی رسول الله ،عباس زریاب