۱۳۹۳ بهمن ۱۱, شنبه

دو مدخل در لغتـنامه دهخدا


قارظ عنزی



لغت نامه دهخدا

قارظ عنزی . [ رِ ظِ ع َ ] (اِخ ) مردی که به طلب قَرَظ رفت و بازنگشت و این مثل شد: نیایم تا قارظ عنزی بازنگردد. (منتهی الارب ) :
به هر تنی که می اندر شود غمش بشود
چنانکه باز نیاید چو قارظ عنزی .
منوچهری .

رجوع به قارظان شود.



قارظان

لغت نامه دهخدا

قارظان . [ رِ ] (اِخ ) قارظین . لقب دو تن که هر دو یا یکی از آن دو به نقل اساطیر به جستجوی برگ درخت سلم شدند و برنگشتند: 1- یذکربن عنزه بود. 2- عامربن رهم ، و این مثل شد: الاآتیک او یؤب القارظ العنزی . (منتهی الارب ) (تتمة صوان الحکمة ص 19): نیایم تا قارظ عنزی بازنگردد :
بهر تنی که می اندر شود غمش بشود
چنانکه باز نیاید چو قارظ عنزی .
منوچهری .

... در جهان آواره شد و ثانی فقید ثقیف و ثالث قارظین گشت . (ترجمه ٔتاریخ یمینی چ سنگی 1272 ص 378).
رجوع به قارظ عنزی شود.

۱۳۹۳ بهمن ۵, یکشنبه

فراغتی و کتابی و گوشه چمنی


از این پس تلاش می کنم هر کتابی که می خوانم و تمام می شود را اینجا بنویسم. از دو جهت:
اول اینکه ابتهاج به ذات پیدا کنم.
دوم آنکه فخر بفروشم. 
سوم اجمالا بدانم چقدر می خوانم و چقدر می ماند.
آخرین کتابی که تمام کردم یک مرد بزرگ و دوازده هزار راس گاو ِ میرچا الیاده بود.
کتاب ِ در دست همچنان گزارش به خاک ِ یونان ِ کازانتزاکیس است.
چه کتاب محشری است.
الله الله
کتاب های پیش رو هم که کم نیست.
گفت و گو در کاتدرال
یک کتاب جدید از هرابال
و کتاب های دیگر

۱۳۹۳ بهمن ۱, چهارشنبه

این قصه عجب شنو از بخت واژگون


مدتی‌ست غرق این غزلم.




پ.ن. : خوبی این نسخه این است که ابیات تغییر کرده را هم آورده است. ابیاتی که قافیه های مشابه دارند را ملاحظه بفرمایید. از هر دو بیت با قافیه مشترک یکی را حافظ ابتدا سروده و نهایتا به شکل دوم تغییر داده. دیدن این بیت ها و تلاش برای شناخت جمال‌شناسی نهایی ِ حافظ و حدس زدن اینکه کدام بیت متاخر است لذت ِ بی‌بدیلی دارد.
پ.ن.۲: بیت دهقان سالخورده را بی‌اندازه دوست می دارم. در سایت گنجور ذیل همین غزل کسی نوشته بود:

منظور حافظ از دهقان سالخورده، پدر حکیم نزاری قهستانی است چنانکه دیوان این شاعر فرزانه آمده است: 
پرسیدم از پدر نکتی وان لطیفه را                     در خواب بر صحیفه خاطر نگاشتم
گفتم بگوی تا به چه حالی چگونه ای؟            گفت ای پسر من آن بدرودم که کاشتم

۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه

هیچ کس ندا به گوش ِ کر نمی زند



نمی دونم چی شد که یاد این مطلب افتادم:

قال عليه السلام لما ضربه ابن ملجم المرادي - لعنه الله -: 
وصيتي لكم أن لا تشركوا بالله شيئا، ومحمد صلى الله عليه واله وسلم فلا تضيعوا سنته، أقيموا هذين العمودين، وأوقدوا هذين المصباحين، وخلاكم ذم، أنا بالأمس صاحبكم، واليوم عبرة لكم، وغدا مفارقكم، إن أبق فأنا ولي دمي، وإن أفن فالفناء ميعادي، وإن أعف فالعفو لي قربة وهو لكم حسنة، فاعفوا الا تحبون أن يغفر الله لكم ؟  
والله، ما فجأني من الموت وارد كرهته، ولا طالع أنكرته، وما كنت إلا كقارب ورد، وطالب وجد، وما عند الله خير للأبرار.
وقال عليه السلام: يا بني عبد المطلب ! لا الفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضا تقولون: قتل أمير المؤمنين! 
ألا لا تقتلن بي إلا قاتلي، انظروا إذا أنا مت من ضربته هذه فاضربوه ضربة بضربة، ولا يمثل بالرجل، فإني سمعت رسول الله صلى الله عليه واله وسلم يقول: إياكم والمثلة ولو بالكلب العقور.

پ.ن: می‌دونم چی شد که یادش افتادم.

پ.ن۲: شرح این وصیت‌نامه با صدای آقای طالقانی شنیدنیه.

۱۳۹۳ دی ۲۱, یکشنبه

آه که سودی نکرد، خوانش ِ بسیار ِ من


 نمی دانم چه کسی گفته است: هرچقدر بیشتر خواندم (یا بیشتر فهمیدم) ایمانم کمتر شد.

حکایت من هم کم و بیش همین است. و حالا این روز ها و هفته ها دچار این سوالم که آیا باز هم بخوانم؟

پر شده ام از سوال هایی که از خواندن ها و فکر کردن های مکرر به وجود آمده و در وضعیتی کاملا معلق قرارم داده. به همه چیز مشکوکم و یقینیاتم از انگشتان دست فراتر نمی رود.

حالا مانده ام که باز هم بخوانم برای یافتن جواب ها یا دیگر رها کنم. از یک طرف می بینم که هرچه خوانده ام معلق تر و مشکوک تر شده ام و بعد فکر می کنم که خوب ، دیگر نخوانم تا اوضاع معلق‌تر نشود.
و بعد می بینم که این تعلیق خود امر مطلوبی نیست که همین‌طور بخواهم نگه‌ش دارم. 
و وقتی فکر می کنم که چطور از این تعلیق در بیایم جز به خواندن و فکر کردن و گفت‌وگو چیزی به ذهنم نمی آید.

نمی دانم که باید باز خواند و خواند
 یا باید چشم پوشید و در خاک کرد. شاید این تو مدان ِ میهنگی باشد!