۱۳۸۹ شهریور ۱۶, سه‌شنبه

درباره فاجعه ی اقتصادیِ در پیش رو



سابقن می رفتم کلاس عربی، معلمش عراقی بود، عراقی ایرانی، به قول خودش از معاودین سری دوم بود، همون گروهی که صدام به خاطر اصل و نسب ایرانی داشتن از عراق اخراج شون کرده بود، علی ای حال خیلی آدم روشنی بود.

یک بار سر کلاس بحث شد در مورد همین قضایای یک سال اخیر، از مجموعه، چند نفر خیلی سفت و سخت از نظام ولایی و پیشوا و این ها دفاع می کردن که دین و خدا و پیغمبر و از این طیف حرف ها.

این معلم ما گفت بگذارید من یک نکته بهتون بگم. گفت توی عراق، قبل از صدام، عراق به قدری آباد بود که فقط در یک مورد، به ازای هر عراقی یک نخل وجود داشت، یعنی در هیچ حالتی کسی گرسنه نمی موند،
بعد بی توقف و با یک حالت حسرتی گفت: یک دیکتاتور می تونه همچین بلایی به سرِ یه مملکت بیاره

""""""

هر چند که خودش نمی مونه ولی اثرش می مونه

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

ای روز برآ


ای روز برآ که ذره ها رقص کنند
آن کس که ازو چرخ و هوا رقص کنند
جانها ز خوشی بی سر و پا رقص کنند
در گوش تو گویم که کجا رقص کنند

مولانا

۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

مطربا اسرار ما را بازگو


مخزن انّا فتحنا برگشا
سرّ جان مصطفا را باز گو
مستجاب آمد دعای عاشقان
ای دعاگو آن دعا را بازگو

از اینجا ببینید

۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

ره بازگشت

اي مرغ سحر! چو اين شب تار
بگذاشت ز سر سياهكاري،
وز نفحه ي روح بخش اسحار
رفت از سر خفتگان خماري،
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبه ي نيلگون عماري،
يزدان به كمال شد پديدار
و اهريمن زشتخو حصاري ،
ياد آر ز شمع مرده ياد آر!


اي مونس يوسف اندرين بند!
تعبير عيان چو شد ترا خواب،
دل پر ز شعف، لب از شكرخند
محسود عدو، به كام اصحاب ،
رفتي برِ يار و خويش و پيوند
آزادتر از نسيم و مهتاب،
زان كو همه شام با تو يكچند
در آرزوي وصال احباب ،
اختر به سحر شمرده ياد آر!


چون باغ شود دوباره خرّم
اي بلبل مستمند مسكين!
وز سنبل و سوري و سپرغم
آفاق، نگار خانه ي چين،
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز كف زمام تمكين
ز آن نوگل پيشرس كه در غم
ناداده به نار شوق تسكين،
از سردي دي فسرده، ياد آر!


اي همره تيهِ پور عمران
بگذشت چو اين سنين معدود،
و آن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خويش مشهود،
وز مذبح زر چو شد به كيوان
هر صبح شميم عنبر و عود،
زان كو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روي ارض موعود،
بر باديه جان سپرده ، ياد آر!


چون گشت ز نو زمانه آباد
اي كودك دوره ي طلائي!
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائي ،
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائي ،
زان كس كه ز نوك تيغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائي
پيمانه ي وصل خورده ياد آر!

علی اکبر دهخدا علیه الرحمه

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

مواظب خودتون باشید

به طور کلی توی 5 روز آخر خرداد و علی الخصوص 29 30 و 31 ام خیلی مراقب خودتون باشید.
برای من به لحاظ تاریخی ثابت شده که این ایام، روزهای پر خطری هستند.
غالبن اتفاقات بدی توشون افتاده و خواهد افتاد.
برای مثال چند نمونه ی تاریخی را می نویسم
درگذشت دکتر شریعتی سال 56 یا 57
شهادت مصطفی چمران سال 60
موافقت شاه ایران با پیش نویس قرارداد ترکمانچای
زلزله ی رودبار سال 69
انفجار در حرم امام رضا سال 73
درگیری های مسلحانه مجاهدین خلق در تهران سال 60
قدیم تر ها حتی درگذشت ابوعلی سینا
دور اول انتخابات 84
از این اتفاق ها دیگه
پارسال هم که معرف حضورتون هست
خطبه های آن شحنه ی پیر و کشتار

۱۳۸۹ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

فال برای محمدرضا


سر ظهر برای محمدرضا فال گرفتم. این آمد. چه دانم؟

ای غایب از نظر به خدا می‌سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بنما تا سحرگهی
دست دعا برآرم و در گردن آرمت

گر بایدم شدن سوی هاروت بابلی
صد گونه جادویی بکنم تا بیارمت

خواهم که پیش میرمت ای بی‌وفا طبیب
بیمار بازپرس که در انتظارمت

می‌گریم و مرادم از این سیل اشکبار
تخم محبت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل
در پای دم به دم گهر از دیده بارمت

حافظ شراب و شاهد و رندی نه وضع توست
فی الجمله می‌کنی و فرو می‌گذارمت

علمای اسلام به داد اسلام برسید


من موندم این علماء و مراجع ما چی هستن؟
یعنی واقعن موندم ها!
یک سال کشتن و زدن و حبس کردن هیچی به هیچی
بگی صدا از کسی در اومد، در نیومد
بعد یه سال، نذاشتن سید حسن حرف بزنه تو مرقد پدربزرگش همه صداشون در اومد که وااسلاما... وا فلانا و از این حرفا
یه هفته بعدش ریختن خونه ی دو تا مرجع زدن و آوردن پایین و فحش و فضیحت گفتن فیلمش همه جا پهن شده
چهل و هشت ساعت گذشته هنو هیچی به هیچی
به قول قائلش این عروسی تو همون کوچه نمی مونه. سراغ شما هم میاد.
یه قصه ای از مهندس بازرگان هست اگه تعریف کنم احتمالن توهین میشه به مقام مراجع عظام و نظام
علی ای حال که واقعن موندم تو کارشون
روحت شاد آقای منتظری
که مرد بودی
که مردونگی کردی
باغت آباد آ شِخ حسینلی

۱۳۸۹ خرداد ۱۸, سه‌شنبه

از گذشته ها - 1

گاهی وقت ها که به نوشته های گذشته ی خودم نگاه می کنم باورم نمی شود که این ها را من نوشته ام.
یا بعضی شعرهایی که برایم آشنا نیست را نمی دانم خودم گفته ام و یا از دیگری نوشته ام.
اگر بعضی را قید نکرده بودم که از خودم است هرگز به خاطرم خطور نمی کرد همچو خطی را من کتابت کرده باشم.
اگر در خاطرم بماند سعی می کنم "در ستایش نوشتن" بنویسم. از این که نوشتن یا به نوعی میراث مکتوب چه نعمتی است برای یک ملت، و گروه و در وجه دیگرش برای خود فرد.
فرهنگی که هنوز حتی برای قشر فرهیخته ی ما هم نهادینه نشده است.
و در ذیل آن مطلب "درستایش نوشتن" در باره ی روزنوشت ها هم خواهم گفت و اهمیتش
من در آینده ی نچندان دور این روزنویس کردن را جا خواهم انداخت و شما نتیجه ی آن را خواهید دید. توکل به خدا

از اصل مطلب دور افتادم. می خواهم بعضی از آن نوشته ها را که برایم همین حالا هم جذابیتی دارند و مرور زمان برای شخص خودم بی معنی و بی جایگاهشان نکرده را این جا منتشر کنم و گاهی تلقی امروزم از همان مطلب را حاشیه بیاورم.
نوشته است:

سرنگون باد دروغگو.
واژگون باد پایگاه کفر با نام اسلام
درود بر امام.

هجده تیر 1387

۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

شاخص


زمان: سال 36 هجری، اولین سال خلافت امام علی
مکان: جایی در مسیر مدینه به بصره
موقعیت: طلحه و زبیر و عایشه در بصره جمع شده‌اند، چند تن از مدافعان امام را کشته‌اند، عثمان‌بن حنیف فرماندار منصوب امام را شکنجه کرده و فراری داده‌اند، دارند برای جنگ مسلحانه با خلیفه پول و سلاح و نیرو جمع می‌کنند، امام هم با لشکری به سوی آنها حرکت کرده است. چندی بعد هم مشخص می‌شود که امام در واقع قصد جنگ با طلحه و زبیر را نداشته است، چرا که وقتی دو لشکر صف‌کشی می‌کنند، امام بدون زره به وسط میدان می‌رود، زبیر را صدا می‌زند، با او صحبت می‌کند و او را تشویق به ترک صحنه می‌کند، که این اتفاق هم می‌افتد. امام سپس بارها جنگ را به عقب می‌اندازد، تا جایی که صدای لشکریانش در می‌آید. آخر کار هم، وقتی جنگ با پیروزی او به پایان می‌رسد، دستور می‌دهد که فراریان را رها کنند، اسیران را نکشند، چیزی به غنیمت نگیرند و عایشه را با احترام به مدینه برگردانند؛ و اجازه می‌دهد که بازمانده‌های لشکر مقابل، کشته‌های خود را دفن و برای آنها عزاداری کنند؛ خودش هم بر کشته‌های آنها نماز می‌خواند. بعد به تنهایی به محل کارزار می‌رود، بالای جنازه‌ی طلحه می‌رود و به او نگاه می‌کند، به پهنای صورت اشک می‌ریزد و فریاد می‌زند: کاش علی بیست سال قبل مرده بود و این روز را نمی‌دید.

خطاب امام به گروهی از لشکریانش، وقتی به نقل اعمال شورشیان بصره می‌پرداختند و از طلحه و زبیر بدگویی می‌کردند:
ای مردم، بر خودتان مسلط باشید، دست و زبانتان را از این قوم بازدارید که اینها برادرانتان هستند، و در برابر آنچه به شما رسیده صبر پیشه کنید، و مبادا در دشمنی با آنها پیشی بگیرید که فردا روز، کسی محکوم می‌شود که امروز دشمنی کند.

« یا أیها الناس املکوا أنفسکم، کفوا أیدیکم و ألسنتکم عن هؤلاء القوم فإنهم إخوانکم، و اصبروا علی ما یأتیکم، و إیاکم أن تسبقونا فإن المخصوم غداً من خصم الیوم »

منبع: تاریخ طبری

پس نوشت : کم نخوانده‌ام و نگفته‌ام از دوران علی، ولی خدا شاهد است وقتی توصیف موقعیت را می‌نوشتم، دلم می‌لرزید از مقایسه‌ی رفتار هزار سال پیش او در دوره‌ی عرب جاهلی و وضعیت امروز ما در قرن بیست و یکم:

زبیر را به لطایف‌الحیل فراری می‌دهد
خودش را می‌کشد تا طلحه را به خود جذب کند
از مرگ او آرزوی مرگ می‌کند
با لشکریانش چند بار دهن به دهن می‌شود به خاطر مدارا با دشمن جنگ‌طلب سلاح به دست
عایشه‌ی محرک همه و باعث اصلی جنگ را با احترام به شهرش می‌فرستد
فراریان را رها می‌کند
اسیران را نمی ‌کشد
اجازه می‌دهد طرف مقابل کشته‌هایش را دفن کند
اجازه می‌دهد بر کشته‌ها عزاداری کنند
.
.
.
اجازه می‌دهد طرف مقابل کشته‌هایش را دفن کند
اجازه می‌دهد بر کشته‌ها عزاداری کنند
.
.
.
اجازه می‌دهد طرف مقابل کشته‌هایش را دفن کند
اجازه می‌دهد بر کشته‌ها عزاداری کنند
.
.

بعد التحریر: تمام این پست از متن و پس نوشت از حضرت الپر است حفظه الله

۱۳۸۹ خرداد ۱۴, جمعه

برای سید حسن



سوگواران تو امروز خموشند همه
که دهان های وقاحت به خروشند همه

گر خموشانه به سوگ تو نشستند رواست
زان که وحشت زده ی حشر وحوشند همه

۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

امروز 13 خرداد 89


در چارراه برده فروشان
نخّاس ِ پیر ، فردا
یک خطبه در ستایش آزادی
ایراد می کند

ای روزگار شعبده باز نهان گریز!
یک مشت
آجیل خنده وقت تماشا
در جیب ما بریز.

شعر از استاد دکتر شفیعی کدکنی

پ.ن: شاهکار است این تصویر. اکر بدانی

۱۳۸۹ خرداد ۱۲, چهارشنبه

تاریخ که بر باد رود رنج و سرورش

ء ... این ها قضاوت‌های مهم مورخ است، و کسانی که با شور و حرارت اصرار به محکومیت اخلاقی [در مورد افراد مشخص] دارند پاره ای اوقات ناآگاهانه راه گریز بسیاری گروه ها و جامعه ها را فراهم می آورند.

مورخ فرانسوی ، لوفور در تلاش برای بی گناه خواندن انقلاب فرانسه از بابت فجایع و خونریزیهای جنگ های ناپلئون ، آنها را به «دیکتاتوری یک ژنرال که خلق و خوی او نمی توانست راحت به صلح و اعتدال تن در دهد » منسوب می دارد.

آلمان ها امروزه خوشوقت می شوند که قضاوت اخلاقی مورخ به جای آن که اجتماعی را محکوم کند که هیتلر را به وجود آورد به نکوهش اعمال مجرمانه ی فردی او بپردازد.

روس‌ها ، انگلیسیها ، و آمریکاییها بی درنگ به کسی می پیوندند که استالین ، نویل چمبرلین ، یا مک کارتی را سپر بلای اعمال سوء جمعی آنها قرار بدهد و به این ها حمله شخصی بیاورد.
در ضمن داوری ستایش آمیز از افراد نیز درست مانند نکوهش اخلاقی آنان می تواند گمراه کننده و زیان بخش باشد

این جملات را بخوانید و به جای هر نام، یک نام ایرانی قرار دهید. به جای روس ها، انگلیس ها و انقلاب فرانسه هم همین طور.

نتیجه اش کاری است که ما روز و شب برایش تلاش می کنیم. این که جنایات و افتضاحات امروز جامعه را به گردن افرادی بیاندازیم فارق از جامعه ای که بستر رشد آن ها را فراهم کرده. بی توجه به شرایطی که اعمال جمعی مان به وجود آورد تا نتیجه کار به اینجا کشید.

این سخن که تباهی امروز مملکت، حاصل خودکامگی یک نفر یک گروه یا حداکثر یک جریان فکری است بی این که مردم ما هیچ کمکی به شکل گیری این جریان کرده باشند اشتباه محض است. همان اشتباهی که یک قرن است مدام تکرارش می کنیم.

یکی را بت می کنیم از بدی و یکی را صنم از خوبی. آن را می شکنیم و این را قبله میکنیم . همه ی رنج گذشته را نتیجه ی تصلب آن می دانیم و همه ی شادی آینده را در قامت این .

این بار باید جلویش را گرفت. این دور مکرر و کثیف باید روزی شکسته شود.

پ.ن.۱: نقل قول از کتاب تاریخ چیست؟ تالیف ادوارد هالت کار. ترجمه حسن کامشاد. ۱۹۶۱

پ.ن.۲: می خواهم خودم را مقید کنیم مرتب تر بنویسم. ببینم می شود یا نه. توکل به خدا

پ.ن.۳: مرتبت با همین نوشته

پ.ن. آخر : تیتر مصرعی از احسان طبری

۱۳۸۹ خرداد ۱۱, سه‌شنبه

درباره ی اسراییل


اسرائيل شرّ مطلق و تعامل با آن مطلقاً حرام است

فتوای امام موسی صدر عجل الله فرجه

ما اسرائيل را شرّ مطلق مي دانيم. بدتر از اسرائيل در جهان وجود ندارد. اگر اسرائيل با چپ درگير شود، در کنار چپ خواهيم ايستاد . اگر اسرائيل با راست درگير شود ، در کنار راست خواهيم ايستاد. اگر اسرائيل با شيطان درگير شود، در کنار شيطان خواهيم ايستاد. شعار «اسرائيل شرّ مطلق است» ،به اين معناست . “

امام موسی صدر

کجایی امام؟



۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

پریشان گویی در حصار یا مخالف نهفت

من گمانم این است که این ها در یک هفته ی پیش رو - اعنی از امروز تا شنبه ی 15 خرداد - که می شود فردای نماز جمعه ی آن شحنه ی پیر بیایند یک برخورد دفعتی و ضربتی به جامعه بدهند ببینند نتیجه ای و باز خوردی [دارد با نه و اگر] نداشت بروند سراغ میرحسین و سایر احباب قبل از سالگرد بیست و دو خرداد کار را یک سره کنند به خیال خودشان که آن وقت است که شر کلفتی بشود و باز روز از نو روزی از نو و دوباره شروع کنند به بگیر و ببند و بزن و ببر و بدَر حکمن و عاقبتش را خدایی می داند که خیلی وقت است معطل نشسته و نگاه می کند که ما چه می کنیم و ما هم کاری نمی کنیم الا اینکه حواله بدهیم کارها را به همان خدایی که معطل نشسته و به آن ها نگاه می کند که چه می کنند و آن ها هر کاری می کنند با یقین به اینکه آن خدا معطل است و هیچ به کارشان کار ندارد که هیچ گه گاه با آن حضرت ابویحیایش دست در گریبان اهل فرهنگ می کند و به جای دادستانی جان ستانی می کند به جرمی که مردمان کردند یک قرن و با بد بد می کند و با خوب بد می کند و حکمن همه کارش حکمتی دارد که ما نمی بینیم و مصلحتی که ما نمی یابیم و لابد آن همه پیران علما می بینند که دم نمی زنند از خون خلق که می ریزد و جان خلق که کم مانده مجنون شوند و شهروندان که همه شهربند شده اند و آن خیل رندان که جمله به زندان نشسته و باز اینان ایستاده پای سکوت و بر سر همان کلام و به دل همان زمزمه های زیر لب که توکل کنید و توسل کنید و به خدا بسپارید که خدا کافی است

بروید جمع کنید بساطتان را که دیگر بساطی نیست که دین رفت که خدا خسوف کرد که اهریمن به کمال پدیدار شد که مات الدین

مونولوگ

قصش درازه...
هیچی بابا. من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد ،علی فرصت.
آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود.
کریم آق منگل، میشناسیش.
آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دوا خوری.
تو نمیری، به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم.
آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین.
یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد،
رو تخت نشسته بودیم داشتیم می خوردیم.
اولیو رفتیم بالا به سلامتی رفقا لول لول شدیم.
دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع پاتیل پاتیل شدیم.
سومی رو، اومدیم بریم بالا، آ شیخ خلیل نامرد ساقی شد.
گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا،
گفت به سلامتی میتی. تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم.
این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن داراومد بیرون.
رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن.
پریدم تو اوتول. اومدم دم کوچه مهران بقل این نرقه فروشیه.
اومدم پایین یه پسره هیکل میزونه، اینجوریه، زد بهم افتادم تو جوب.
گفتم هتته. گفت عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا.
دومیش زد از اولیش قایمتر زد. دست تو جیبم که برم و بیام چشام باز دیدم مریض خونه ام.
حالا ما به همه گفتیم زدیم شومام بگین زده. آره، خوبیت نداره، واردین که...

یه مونولوگ وسطهای فیلم قیصر

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

مناجات


دست مرا بگیر خدایا!

دستی که کورمال،

به هر سوی،

در جستجوی تست.

وز هیچ مخزن کتب اینجا ،

یک پنجره به سوی تو نگشود .

اوراق ِ هر کتاب ،

چون برگهای زرد خزانی ،

در لحظه ی تلاطم طوفان ،

تنها،

بر دامن تحیرم افزود.

دست مرا بگیر!

استاد شفیعی کدکنی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

شتر ِ مست


مهار ِ این شتر ِ مست را که می گیرد ؟

کنون که مرتعی این گونه خوش چرا دیده ست

به سایه سار ِ خوش ِ بید و بادِ جوباران

دگر نخواهد هرگز به رفته ها پیوست .

به آب ِ برکه ی ِ تلخابِ شور و کورِ کویر

و آفتاب ِگدازان ِدشت های هرگز

دوباره باز نگردد که آن حریم شکست .

دگر به بار و خارِ شتر نخواهد ساخت

نه ساربان و نه صاحب شناسد این بد مست

نگاه کن دهانش جه گونه کف کرده ست .

مهار این شتر ِمست را که می گیرد ؟

تفنگ


می گن اسبت رفیق ِ روز ِ جنگه
مو می گویم از او بهتر، تفنگه

سُوار ِ بی تفنگ، قدرت نداره
سُوار وقتی تفنگ داره سُواره

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

باغت آباد آقای حق شناس

به نام ِ خدا

جناب ِ ابو یحیا!
حضرت ِ عزراییل!
فرشته ی ِ مقرب ِ مرگ!
با عرض سلام؛

بدون مقدمه می خواهم مطلبی را برای تان شرح دهم.
شاید قدری تلخ باشد؛ اما حقیقت است
یک نکته ای وجود دارد در مورد شخص شما
که با همه ی دنیا تفاوت دارد.

آن این که هرکسی از هر نوعی
آدمی زاد ، فرشته، جن، پری رو
از هرچه که خوشش می آید
می خواهد برود به سمتش
در آغوش بگیردش
و از این دست
کارها


لکن در مورد ِ جناب ِ شما
این مطلب نباید این طور باشد.

عزیز جان!
علی الظاهر که شما فرد ِ فرهیخته و با سلیقه ای هستید
الحق که هستید
طبعتان هم که به لطف خدا سلیم است
و به قول قایل در کتاب ِ تحفه ی هندی
"چه، طباع را به ابواب ِ محاسن، التفاتی تمام باشد و هر آینه آن را جویان باشند"

اما وظیفه و شغل شما طوری ایجاب می کند
که دوری کنید از آن ها که دوستشان دارید
از آن ها که نیکشان می پندارید
بنده اعلام می کنم
که این نوع ِ عملکرد ِ شما
موجب ِ رنجش ِ خاطر ِ اهل ِ فضل است

مدام به فکر خودتان نباشید
کمی هم به حال دیگران نظر اندازید
قدری هم به احوال ما نگاه کنید
ارزشش را ندارد
به خاطر ِ چند لحظه در آغوش گرفتن محبوبی
امتی را، بلکه ملتی را عمری حسرت زده و لب گزان بگذارید

این همه افراد ِ غیر هست روی خاک ِ این سرزمین
بروید سراغ ِ دیگران

قدری خود دار باشید عزیزجان
فردا روز
شما هم در قبال کارهایتان مسئولید
کاری نکنید که موجب بدنامی و تردامنی باشد

با درود
والسلام علی من اتبع الهدی

۱۳۸۹ فروردین ۱۳, جمعه

تصنیف باد صبا


باد صبا بر گل گذر كن
از حـال گـل، ما را خبر كن
با مدعی كمتر بنشين، نازنين ای مه‌ جبين
بيچـاره عاشق، ناله تا كـی، ناله تا كی
يا دل مده يا ترک سر كن
شد خون‌فشان چشم تر من
پر خون دل شـد ساغـــر من
ای يـار عزيز، مطبوع و تميز
در فصل بهار، با ما مستيز
آخر گذشت آب از سر من
ببين چشم تر من

گـل چاک غـم بر پيرهـن زد
از غيرت آتش در چمن زد
بلبل چو من شد در چمن، دستان‌سرا بهر وطن
ديدی كه ظالم، تيشه‌اش را، تيشه‌اش را
آخـــر بـه‌پـای خويشتــن زد
شد خون‌فشان چشم تر من
پر خون دل شـد ساغـــر من
ای يـار عزيز، مطبوع و تميز
در فصل بهار، با ما مستيز
آخر گذشت آب از سر من
ببين چشم تر من

دستگاه: همایون
مایه: شوشتری
آهنگ: حسام‌السلطنه مراد
آلبوم: رندان مست
شعر: ملک‌الشعرای بهار
آواز: محمدرضا شجریان

اینجا و اینجا اجراهای متفاوت را بشنوید

متن شعر از اینجا

۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

زاغان

آنک شب ِ شبانه ی تاریخ پر گشود
آن جا نگاه کن
انبوه ِ بی کرانه ی اندوه!
اوه!

زاغان به روی دهکده، زاغان به روی شهر
زاغان به روی مزرعه، زاغان به روی باغ
زاغان به روی پنجره، زاغان به روی ماه
زاغان به روی آینه،
آه!

از تیره و تبار همان زاغ
کِش راند از سفینه ی خود نوح
اندوهِ بی کرانه و انبوه.

زاغان به روی برف
زاغان به روی حرف
زاغان به روی موسقی و شعر
زاغان به روی راه

زاغان به روی هرچه تو بینی
ار نور تا نگاه!

ء

۱۳۸۸ اسفند ۲۰, پنجشنبه

مصطفی تاجزاده آزادتر شد


از نگاه یاران به یاران ندا می رسد
دوره ی رهایی رهایی فرا می رسد

این شب پریشان، پریشان سحر می شود
روز نو گل افشان، گل افشان به ما می رسد

این را بشنوید. خیلی خوب است

خیلی شادم

۱۳۸۸ اسفند ۱۷, دوشنبه

کتابت

ء" بر همه چيز کتابت بُوَد

مگر بر آب

و اگر گذر کنی بر دريا,

از خون خويش

بر آب

کتابت کن

تا آن کز پی تو در آيد

داند که

عاشقان و

مستان و

سوختگان رفته اند."

«ابوالحسن خرقانی»ء

۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

آن علی این علی

حضرت علی علیه السلام در نامه ش به مالک اشتر می فرمایند که:

"فاملک هواک و شحّ بنفسک عمّا لا يحلّ لک فانّ الشّحّ بالنّفس الانصاف منها فيما احببت و کرهت"
هوای نفست رو جلوش رو بگیر. و جلودار .. .در حقیقت.. عملت باش. الشّحّ بالنّفس یعنی این که الانصاف منها فيما احببت و کرهت. انصاف رو مراعات کنی برای اونی که دوست داری و اونی که دشمن می داری. انصاف رو مراعات کنی.

" و اشعر قلبک الرّحمة للرّعيّة و المحبّة لهم و اللّطف بهم"

با تمام وجودت به مردم عشق بورز، مهر بورز، و از مردم دفاع کن.

" و لا تکوننّ عليهم سبعا ضاريا تغتنم اکلهم‏"

برای مردم مثل یک حیوان وحشی نباش که به جونشون بیفتی و لت و پارشون بکنی. "فانهم صنفان" این مردم دو دسته اند.

"إمّا أخٌ لک فی الدّین، و إما نظیرٌ لک فی الخلق"
یا برادر دینی تو اند، یا در خلقت با تو برابرند.

" يفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و تؤتي علي ايديهم في العمد و الخطا"

گرفتار می شن، مشکل دارن، خطا می کنند. عمداً و با سهواً.

"فاعطهم من عفوك و صفحك"

بگذر از اینها. با رحمت و گذشت با اینها برخورد کن. اینها مردمن. باید با گذشت با مردم برخورد کرد. سهواً و عمداً اگر اشتباه بکنن.

در آخر می آد می گه " وقد استکفاک امرهم ، و ابتلاک بهم"
تو رو داریم به اینها امتحان می کنیم.

" و لا تندمن علي عفو ، و لا تبجحن بعقوبه و لا تسرعن الي بادره وجدت منها مندوحه ، و لا تقولن : اني مؤمرٌ آمرُ فأطاع"
وقتی می تونی گذشت کنی، گذشت کن. وقتی می تونی مداخله ی تند نکنی، تحریک نکنی، نزنی، نزن.
نگو من همینم امر می کنم دیگران باید اطاعت کنن.

و لا تقولن : اني مؤمرٌ آمرُ فأطاع. من امر می کنم هر کی صداش در بیاد پدرش رو در می آرم.

این مردمه! با مردم باید مثل مردم برخورد کرد. مثل انسان برخورد کرد، و با انسانیت.

اگر ما راه علی رو بریم، حرف علی رو گوش کنیم، منصفانه به همه گوش کنیم، و مثل یک انسان با دوست و دشمن خودمون هم منصفانه برخورد کنیم، قطع و یقین تمام قائله ها می خوابه. تمام مشکلات حذف می شه.
ولی وقتی در یک جامعه یی یکی رو بگیریم، فقط یک صدا رو بلند کنیم و اجازه ندیم دیگران حرف بزنن و هر کی حرف زد انگ بهش بچسبونیم، اون وقت معلومه چه اتفاقی می افته. حالا هر چقدر هم فریاد بزنیم که اصلاحش بکنیم، اصلاح نمی شه. انصاف رو باید مراعات کنیم. صدا و سیما باید انصاف رو مراعات بکنه. سیستم های نظامی و امنیتی باید انصاف رو مراعات بکنن. ما حق نداریم خلاف قانون... خلاف قانون با انسانها برخورد بکنیم.

مسعود پزشکیان - مجلس
هفتم تیر ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت
رحمت الله علیه

۱۳۸۸ بهمن ۲, جمعه

همین جوری

ما چه تصور از جوان های خودمون داریم؟
ما چه تصوری از دانشگاه های خودمون داریم؟
از نسل های گوناگون داریم؟
آیا اون ها رو پاک می دانیم؟
آیا اون ها رو قابل اعتماد می دانیم؟
مگر نه این ها بچه های همون پدرانی هستند که انقلاب به اون ها اعتماد کرد
و اون معجزه رو در دهه ی اول انقلاب آفریدند؟
این ها همون هان...

این اعتماد همه ی مشکلات رو از بین خواهد برد
ما خواهیم دید که جوانان یار ملت ما ، یار آینده ی کشور
و بزرگترین افرادی هستند که می تونن به پیشرفت کشور کمک کنن

به تصاویری که از قبل از انقلاب و در سال منجر به پیروزی انقلاب نشون می ده
شما قیافه ی جوان ها رو نگاه کنین.
پوشش شون رو نگاه کنین. آرا شون رو نگاه کنین
خواهید دید که جوانان اون روز اند. مطابق شرایط لباس پوشیدند
این جوان ها همون جوانهایی هستند که فردایش که دفاع مقدس پیش اومد جبهه ها رو پر کردند.
نظام به این ها اعتماد کرد.
امروز هم همانه.
چقدر ما به جوان ها اعتماد داریم؟
چقدر حق اون ها رو می شناسیم؟
چقدر به پاکی اون ها اعتقاد داریم؟
این رمز و راز - به نظر من - عظمت ماست

میرحسین موسوی - بهار 88 - مشهد