۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

مونولوگ

قصش درازه...
هیچی بابا. من بودم، حاجی نصرت، رضا پونصد ،علی فرصت.
آره و اینا خیلی بودیم، کریم آقامونم بود.
کریم آق منگل، میشناسیش.
آره، از ما نه، از اونا آره، که بریم دوا خوری.
تو نمیری، به موت قسم ما اصلا تو نخش نبودیم.
آره، نه، گاز، دنده، دم هتل کوهپایه دربند اومدیم پایین.
یکی چپ، یکی راست، یکی بالا، یکی پایین، عرق و آبجو جور شد،
رو تخت نشسته بودیم داشتیم می خوردیم.
اولیو رفتیم بالا به سلامتی رفقا لول لول شدیم.
دومی رو رفتیم بالا به سلامتی جمع پاتیل پاتیل شدیم.
سومی رو، اومدیم بریم بالا، آ شیخ خلیل نامرد ساقی شد.
گفت بریم بالا، مام رفتیم بالا،
گفت به سلامتی میتی. تو نمیری به موت قسم خیلی تو لب شدم.
این جیب نه، اون جیب نه، تو جیب ساعتی ضامن داراومد بیرون.
رفتم اومدم دیدم کسی نیست همه خوابیدن.
پریدم تو اوتول. اومدم دم کوچه مهران بقل این نرقه فروشیه.
اومدم پایین یه پسره هیکل میزونه، اینجوریه، زد بهم افتادم تو جوب.
گفتم هتته. گفت عفت. یکی گذاشت تو گوشم. گفتم نامردا.
دومیش زد از اولیش قایمتر زد. دست تو جیبم که برم و بیام چشام باز دیدم مریض خونه ام.
حالا ما به همه گفتیم زدیم شومام بگین زده. آره، خوبیت نداره، واردین که...

یه مونولوگ وسطهای فیلم قیصر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر