۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

۱۳۸۸ دی ۳, پنجشنبه

محرم - 4


ای عاشقان ای عاشقان پیمانه ها پر خون کنید
وز خون دل چون لاله ها رخساره ها گلگون کنید

آمد یکی آتش سوار بیرون جهید از این حصار
تا بردمد خورشید نو شب را ز خود بیرون کنید

آن یوسف چون ماه را از چاه غم بیرون کشید
در کلبه ی احزان چرا این ناله ی محزون کنید

----------------------------------
این را بشنوید

۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

محرم - 3


برباغ ِ ما ببار

بر باغ ما که خنده ی خاکستر است و خونباغ ِ درخت مردان،
این باغ ِ باژگون.


ما در میان ِ زخم و شب وشعله زیستیمدر تور ِ تشنگی و تباهیبانظم ِ واژه های پریشان گریستیم.

در عصر ِ زمهریری ِ ظلمت،عصری که شاخ ِ نسترن، آنجا،گر بی اجازه برشکفد، طرح ِ توطئه ستعصر ِ دروغ های ِ مقدسعصری که مرغ ِ صاعقه را نیزداروغه و دروغ درایان
می خواهنددر قاب و در قفس.


برباغ ِ ما ببار!بر داغ ِما ببار
------------------------------
این دعای باران است. بر داغ ما ببار

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

محرم - 2


بند ها
از پای جان ها
دست افشان
بگسستند

سرمست از شادی
قفس ها بشکستند
وز قید تن رستند

زین لا مکان
با رخش جان
تاختند

وز پای جان
زنجیرکان را انداختند

29 آذر

---------------------------------------------------------
پ.ن. بد جوری حالم بده. خیلی بد. نتونستم برم قم. خیلی حالم بده. خیلی. خیلی. ای دریغ

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

محرم - 1


نگون گردی ای آسمان

که خصمی با آزادگان

پسندیدی بر مجتبی

تو بیداد اهریمنان

سلیمانی شد بی نگین

ز سرداران تنهاترین


این را بشنوید


۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

هواهای عفن - آب های ناگوار



«الحذار ای غافلان ، زین وحشت آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار


ای عجب د‌لتان بنگرفت و نشد جانتان ملول
زین هواهای عفن ، وین آب‌های ناگوار


عرصه‌ای نادلگشا و بُقعه‌ای نادلپذیر
فرضه‌ای ناسودمند و تربتی ناسازگار


مرگ در وی حاکم و آفات در وی پادشاه
قهر در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار


امن در وی مُستحیل و عدل در وی ناپدید
کام در وی نادر و صحت درو ناپایدار


مهر را خفاش دشمن ، شمع را پروانه خصم
جهل را در دست تیغ و عقل را در پای خار


نرگس‌اش بیمار یابی لاله‌اش دل‌سوخته
غنچه‌اش دل‌تنگ بینی و بنفشه سوگوار


صبح او پرده در آمد ، شام ِ او وحشت فزای
ابر او بیلک گذار و برق او خنجرگذار...

لطمه‌ای از شیر مرگ و زین پلنگان یک جهان
قطره‌ای از بحر قهر و زین نهنگان صدهزار


از تو می گویند هرروزی دریغا جور دی
وز تو می گویند هرروزی دریغا ظلم ِ پار


آخر اندر عهد ِ تو این قاعدت شد مستمر
در مدارس زخم چوب و در معابر گیر ودار...

عبدالرزاق - 17 آذر

۱۳۸۸ آذر ۱۶, دوشنبه

میرحسین خوانی - 2


این تصور که کسی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به رغم گرایش‌های مردم بر آنان حکومت کند، بیشتر از یک توهم نیست. حتی زمانی که یک دولت موفق می‌شود با تکیه بر نیروی سرکوب موجودیتش را حفظ ‌کند فی‌الواقع از انطباق خود با آمادگی جامعه برای تمکین در برابر زور ارتزاق کرده است، گرچه این تمکین هم تا ابد نمی‌پاید.

فاتبروا یا اولی الابصار


شانرده آذر

ما عصبانی تریم

آن ها وحشی تر

و این ایستگاه خوبی نیست.

برویم جلوتر


۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

بی عنوان 2

نمی ذاره بنویسم. چی کار کنم؟

"اشراق صبحدم را
در شعر جویباران
از بودن و سرودن
تفسیری آشنا کن
بیداری زمان را
با من بخوان به فریاد
ور مرد خواب و خفتی
رو سر بنه به بالین!
تنها مرا رها کن

۱۳۸۸ آبان ۸, جمعه

یا شمس طوسی مدد


دلم رمیده ی لولی وشی است شورانگیز
دروغ وعده وقتّال وضع ورنگ آمیز
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هزار جامه ی تقوی وخرقه ی پرهیز
خیال خال تو باخود به خاک خواهم برد
که تا زخال تو خاکم شود عبیر آمیز
فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی
بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز
پیاله برکفنم بند تا سحرگه حشر
به می زدل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر وخسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش بامن گفت
که درمقام رضا باش وزقضا مگریز
میان عاشق ومعشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ ازمیان برخیز

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

با عنوان

ای مرغ سحر چو این شب تار

بگذاشت ز سر سیاهکاری

وز نفحه ی روح بخش اسحار

رفت از سر خفتگان خماری

بگشوده گره ز زلف زرتار

محبوبه ی نیلگون عماری

یزدان به کمال شد پدیدار

و ایاد آر ز شمع مرده ، یاد آر !


ای مونس یوسف اندراین بند،
تعبیر ، عیان شد تورا خواب ،
دل پر ز شعف ، لب از شکر خند،
محسود عدو ، به کام اصحاب ،
رفتی بر یار و خویش وپیوند ،
آزادتر از نسیم و مهتاب ،
زان کو همه شام با تو یک چند ،
در آرزوی وصال احباب ،


اختر به سحر شمرده ، یاد آر !


چون باغ شود دوباره خرم ،
ای بلبل مستمند مسکین !
وز سنبل وسوری و سپرغم ،
آفاق نگارخانه ی چین ،
گل سرخ وبه رخ عرق ز شبنم ،
تو داه ز کف ، زمام تمکین ،
زان نو گل پیشرس که در غم ،
ناداده به نار شوق تسکین ،


از سردی دی فسرده ، یاد آر !

ای همره تیه پور عمران ،
بگذشت چو این سنین معدود،
وان شاهد نغز بزم عرفان ،
بنمود چو وعدخویش مشهود ،
وز مذبح زر چو شد به کیوان ،
هر صبح شمیم عنبر وعود ،
زان کو به گناه قوم نادان ،
در حسرت روی ارض موعود ،


بر بادیه جان سپرده ، یاد ار ،

چون گشت ز نو زمانه آباد ،
ای کودک دوره ی طلایی ،
وز طاعت بندگی خود شاد ،
بگرفت ز سر خدا خدایی ،
نه رسم ارم ، نه اسم شداد ،
گل بست زبان ژاژخایی ،


تسنیم وصال خورده ، یاد آر!

۱۳۸۸ مهر ۲۸, سه‌شنبه

بی عنوان

.
من در زندگیم دانشجو های موفق زیادی دیده ام که تقلب می کنند و
دانشجو های ناموفقی که تقلب نمی کنند و مانده ام که کدام ها موفق تر اند
.

۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

کفر

فاصله ی توهم ایمان با حقیقت کفر خیلی کمه

در راستای همه ی مسایل و مصایب چند ماه اخیر

۱۳۸۸ شهریور ۱۷, سه‌شنبه

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

اندر احوالات یومیه

خانم والده می فرمایند که آماده ی یک دوره ی استبداد صغیر باش. فکر کار سیاسی را هم از سرت بیرون کن. از این و آن خبر شنیده اند که این برادران ارزشی و سپاهی گفته اند برای رضایت حضرت آقا هفتاد نفر که هیچ بالاتر از این را هم قربانی می کنیم.
فرمودند که برو دنبال یک کار دیگر

آن هایی که محمدرضا جلایی پور را بشناسند می دانند که یک ویژگی دارد که در اوضاع بد و ناجور هم می تواند به نکات خوب فکر کند و از این دست کار ها. نمونه اش را اینجا بخوانید. من هم مدتی پیش یک نکته ای یافتم که شاید از آثار رضا باشد روی افکار من
نکته این بود که
اگر شرایط فعلی به همین بدی ادامه پیدا کند و این استبداد از نرم نرمک از صغیر به طرف کبیر برود باید منتظر یک دوره شکوفایی ادبی باشیم.

این هم حکایت ماست. یک مطب دیگر هم نیت کرده بودم بگویم که یادم رفت. ء

در ضمن استاد هم که رفت و به سلامت. دیر زیاد آن بزرگوار خداوند


۱۳۸۸ شهریور ۱۰, سه‌شنبه

31


سيدي غيبتك نفت رقادي ، وضيقت عليّ مهادي ، وابتزت مني راحة فؤادي ،
سيدي غيبتك أوصلت مصابي بفجايع الابد ، وفقد الواحد بعد الواحد يفني الجمع والعدد ،
فما أحس بدمعة ترقئ من عيني وأنين يفتر من صدري عن دوارج الرزايا وسوالف البلايا
إلا مثل بعيني عن غوابر أعظمها وأفظعها وبواقي أشدها وأنكرها ، ونوائب مخلوطة بغضبك ، ونوازل معجونة بسخطك

آقای من. غیبتت خواب از چشمانم ربوده و جایگاهم تنگ نموده و راحتی از دلم زدوده
ای بزرگ من! غیبت تو رنج مرا به مصیبت های ابدی پیوند داده

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

اقبال



...نسل ما این اقبال را داشت که بداند بی شرافتی و حرام زادگی را منتهایی نیست

.

نفس مطمئنه



ان الّذين قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا فلا خوف عليهم ولاهم يحزنون

اولئك اصحاب الجنة خالدين فيها جزاءاً بما كانوا يعملون


------------------------------
پ.ن.1 : نمی دونم چرا وقتی این عکس رو دیدم این آیه اومد توی ذهنم
پ.ن.2: ولا یحزنک قولهم، ان العزة لله جمیعا

۱۳۸۸ مرداد ۳۰, جمعه

درد


این حبسیه را سایه گویی همین دیروز گفته باشد. بس که این شعر زنده است و حال ما را آینه گی می کند

وای به حال آن نظام و حکومتی که بزرگان خودش را محبوس کند. نحبگانش را. هنرمندانش را. دانشجویانش را

حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست

نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست

بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست

بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست

به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست

جدایی از زن و فرزند سایه جان ! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند ، درد اینجاست

۱۳۸۸ مرداد ۲۹, پنجشنبه

جمله ی تاریخی میرحسین


خاتمی با رفتن‌اش کاری اخلاقی کرد ولی آمدن من کاری غیراخلاقی نبود،

و در آینده این را درک خواهید کرد


اسفند 87

این را بعد ها تاریخ تکرار خواهد کرد

۱۳۸۸ مرداد ۲۵, یکشنبه

به نام پدر


مدتی است که به واسطه ی توصیه ی یکی از رفقا رفته ام در نخ آقای طالقانی. حقاً مرد اعجاب انگیزی است. نه اعجاب انگیز از نوع شیخ اشراق و بو علی و اینها. از نوع همان ابوذر . از نوع امام موسی صدر. از نوع اسلام حقیقی. از آن هایی که گذر زمان کوچکش نمی کنه. خیلی عجیبه. خیلی
از آن ها که جلوی فتنه را می گیرد. نقل می کنند همه گان از سیاسی و غیره صدایش می کردند "پدر". حتی مجاهد ها

این سخن رانی که مدتیه در نت پخش شده رو بخوانید یا گوش بدهید. گزارش امروز ماست. تاریخ اش قریب به یقین سال 58 است.

« به همین منوال پیش برود مستبدین و مستبدهایی بر همه ما مسلط خواهند شد. این محیط ... این محیط آزادی را اگر قدردانی نکردیم و محیط عقده گشایی... محیط عناد... و به هم ریختگی و موضعگیری قرار دادیم ، همان طوری که قران در این آیات اشاره می کند نتیجه اش پیدا شدن مستبدینی است.
همان طور که در تاریخ گذشته مان بوده است و در تمام ادوار تاریخی، دیگر رحم به صغیر و کبیرمان نخواهد کرد در چنین محیطی است که یک انسان خودخواهی و در عین حال باهوش و زرنگی سر بیرون می آورد. از چه راه مردم را می فریبد ازطریق وعده آب و نان."و من الناس من یعجبک " دقت کنید. "و من الناس من یعجبک قوله فی الحیاة الدنیا." بعضی از مردمند که وقتی با شما مواجه می شوند سخرانی می کنند و شعار می دهند گفته آنها شما توده های مردم را فریفته خود می کند. وعده آب و نان، وعده مسکن در چنین محیطی. این انسان برای رسیدن به هدف همه جور وسیله را توجیه می کند
دین و شرف و انسانیت را به استخدام می گیرد. دروغ می گوید، فریب می دهد. خدا را شاهد می گیرد که من دلسوزترین مردم در حق شما ملت هستم "و یشهد الله علی ما فی قلبه." خدا را شاهد می گیرد برای اینکه من می خواهم این مملکت را نجات بدم. یک رضا خان... یک آریامهر و امثال اینها. "و هو ألد الخصام". ولی روحیه اش لجوجترین کینه توزترین مردم است نسبت به خلق. تا وقتی که سوار کار نشده است وعده می دهد. همین که سوار شد دیگر به هیچ چیز رحم نمی کند...»


۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

جوابیه برای آقای قصه ی ظهر جمعه

محمد رضا سرشار در سایت رسمی اش نوشته ای منتشر کرده است در مورد استاد شجریان و اعتراضش به رسانه ی میلی .این را در جوابش نوشتم

آقای سرشار
سلام

فارق از اظهار نظر هایتان در زمینه ی موسیقی و جایگاه آقای شجریان و مهارت و جنس صدا ... که اهل موسیقی دانند ، خواستم چند مطلب خدمت حصرتعالی عرض نمایم:

درباره ی عدم اعتراض آقای شجریان به رژیم شاه که چند بار در متن به آن اشاره کردید عرض می کنم که آقای شجریان به همراه گروه های عارف و شیدا و به سرپرستی جناب ابتهاج پس از واقعه ی 17 شهریور به طور دسته جمعی استعفا نموده (1) و اعتراض خود را به این ترتیب اعلام نمودند.

از سوی دیگر با تشکیل کانون چاووش از سوی همین مجموعه به سرپرستی جناب ابتهاج اقدام به تلاش برای تولید موسیقی های انقلابی نمودند. که ادامه ی این سیر به تولید مجموعه ی کم نظیر چاووش انجامید که در دوران انقلاب و جنگ همواره زمزمه ی لبان مردم ما بوده است.
همین سرود "ایران ای سرای امید"(2) که این روز ها مورد سوء استفاده ی صدا و سیما قرار گرفته هم یادگار همان دوران است.

این عملکرد آقای شجریان و دوستانشان را که شما به کل منکر شده اید را قیاس کنید با عملکرد خودتان که کشته شدن هم وطنانتان در خیابان را نادیده می گیرید و برای تان اهمیت ندارد که جوانان و پیران این مملکت در زندان شکنجه می شوند یا بی جرم محبوسند.
گویی این مسایل برای شما نه بی اهمیت که قابل دفاع و مطلوب است.

تعهد خودتان به قدرت را قیاس کنید با آقای شجریان که نه در دوره ی شاه هنر خود را قربانی درباریان کرد و نه در دوره ی ما توانایی اش را فدای خوش آمد حاکمان نامشروع.

این ها را البته نه بیانیه ی شما مشخص خواهد کرد و نه جوابیه ی من. این ها را قبول خاطر مردم نشان خواهد داد در گذر زمان.

در جای جای نوشته تان جانبداری از صدا و سیما به چشم می خورد. رسانه ی به قول شما ملی که این روز ها سرشار از دروغ و دغل است و بی شرمانه به کتمان اعتراض مردم می پردازد.
چه بد رسانه ای است که به جفا خبر ایران را پنهان می کند و به ریا خبر از فلسطین و لبنان می دهد.
چه شرم آور است دفاع از رسانه ای که شبانه روز به کار تفرقه مشغول است؛ حق و باطل به هم می آمیزد و مردمان می فریبد.

و در آخر هم قیاس کنید که آقای شجریان خود را "خاک پای مردم ایران" می نامد و شما خودتان را "استاد محمد رضا سرشار" (3)

با درود


-----------------------------------------------
1. رجوع کنید به خاطرات محمد رضا لطفی درباره ی سایه در روزنامه ی شرق مورخ 7 تیر 85
2. در آلبوم سپیده یا چاووش شماره 6 با شعری از سایه آهنگ لطفی و صدای آقای شجریان
3. برگرفته عنوان سایت آقای سرشار

پ.ن. نوشته ی محمدرضا سرشار را اینجا بخوانید

۱۳۸۸ مرداد ۱۶, جمعه

اعتراض

ما کاری به حکم نداریم، حکم رو کاغذ مال محکمه است،
اصلیت حکم مال خداست که ما و منش ریخته

گلریزون می کنیم برا کسی که آزاد می شه از این چهار دیواری
که همه ی دنیا چهار دیواریه

کرم مرتضا علی . یه مرد که واسه ی شرف و ناموسش دوازده سال و کشیده
وجدانش بالاتر از این پول هاست که کاغذه

سلامتی سه تن: ناموس و رفیق و وطن

سلامتی سه کس: زندونی و سرباز و بی کس

سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهار بیشتر دوست داره

سلامتی آزادی ، سلامتی زندونی های بی ملاقاتی...


--------------
از متن فیلم اعتراض مسعود کیمیایی

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

ظلم


...ایاک و الظلم لمن لیس له الا الدعاء

----------
پ.ن.1: آب و هوای فارس عجب سفله پرور است...ة