۱۳۹۵ بهمن ۲۸, پنجشنبه

خرد چیره بر آرزو

خرد چیره بر آرزو داشتم
جهان را به کم مایه بگذاشتم
منش چون گرائید زی‌ رنگ و بوی
لگام تکاورش برگاشتم
چو هر داشته کرد باید یله
 من ایدون گمانم همه داشتم
 چو فرزند مریم سپردم جهان
 نه شامم مهیا و نه چاشتم
تن‌ آسائی آرد روان را گزند
 گزند روان خوار بگذاشتم
 به فرجام چون خواهد انباشتن
 بخاکش، منش پیش انباشتم
بود پرده دل‌ در آمیختن
 به گیتی من این پرده برداشتم
 چو تخم امل بار رنج آورد
نه ورزیدم این تخم و نه کاشتم
زدودم ز دل‌ نقش هر دفتری
ستردم همه آنچه بنگاشتم
به عین الیقین جستم از چنگ ظن
 که بیهوده بود آنچه انگاشتم
ازیراست کاندر صف قدیسیان
درخشان یکی‌ پرچم افراشتم
هر آنکو بپالود از ریمنی
 منش مهدی عصر پنداشتم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر