۱۳۹۰ بهمن ۱۰, دوشنبه

این سرزمین من چه بی دریغ بود


این استعمار
این جامه سیاه معلق را
چگونه پیوندیست
با سرزمین من؟
آن کس که سوگوار کـــرد خاک مـــرا
آیا شکست
در رفت و آمد حمل این همه تاراج؟
این سرزمین من چه بی‌دریغ بود
که سایه مطبوع خویش را
بر شانه‌های ذوالاکتاف پهن کـــرد
و باغ‌ها میان عطش سوخت
و از شانه‌ها طناب گذر کـــرد
این سرزمین من چه بی‌دریغ بـــود

ثقل زمین کجاست
من در کجای جهان ایستاده‌ام
با باری ز فریاد‌های خفته و خونین
ای سرزمین من !
من در کجای جهان ایستاده‌ام؟
-----------------------

این شعری است که خسرو گلسرخی در ابتدای دفاعیات خود در (بی)دادگاه خوانده است.

پ.ن: خسرو گلسرخی شاعر و نویسنده مارکسیست بود. او به همراه عده‌ای دیگر از همفکران هم‌نسل خویش به اتهام توطئه برای آسیب رساندن به اعضای خانواده سلطنتی، در سال ۱۳۵۱ دستگیر شدند. گلسرخی ۳۰ ساله و دانشیان با رد طلب بخشش از شاه، در سال ۱۳۵۲ اعدام شدند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر